نامه رسان ( مرحوم بسیج خلخالی ) |
اشعار |
نامه رسان نامه رسان نامه ی من دیر شد
کودک ولگرد فلک پیر شد
خون به رگ زال زمان شیر شد
برده ی بیچاره ز جان سیر شد
قاصد وامق بر عذرا رسید
دستخط قیس به لیلا رسید
نامه ی یوسف به رلیخا رسید
نامه رسان خون به دل ما رسید
نامه رسان نامه ی من دیر شد
کودک ولگرد فلک پیر شد
لک لک آواره ی بی خانمان
روی چنار آمد و زد آشیان
جوجه برآورد زمان در زمان
هر نوه اش شد سر یک دودمان
نامه رسان نامه ی من دیر شد
کودک ولگرد فلک پیر شد
نامه ی ما را نکند باد برد
یا که فرستنده اش از یاد برد
یادگری بر دگری داد برد
صید شد اندر ره و صیاد برد
نامه رسان نامه ی من دیر شد
کودک ولگرد فلک پیر شد |